تنور

حسين محمدي

لَلـِه همه ي كتاب هاي من و ماجان را ريخت توي انبان و سر تَل مير علي به آتش كشيد ، چيزهاي ديگر را هم سوزاند ، جامه ها ، همه ي اُرسي هايي را كه پلاستيكي نبودند و حتي خورجين بي بي را . حالا هم كه آن همه كفش و دمپايي نيمدار را كه ماجان ، جانش در آمد تا از سر تل و توي كوچه ها جمع كرده بود را يكجا خالي كرد توي آتش . و بلازه كشيد و دودش رفت توي همه ي خانه هاي «مال» كه از «سرگه » تا « پاگه » بدشان مي آيد از للـه و عملش .
بدخلق است و بدحساب و هنوز پول «ارسي هايي» را كه از «حراجي ها» خريده بود را بدهكار است و هر بيست روز يك بار كه سر و كله شان پيدا بشود للـه غيبش مي زند . و حراجي ها از تنها پسرش سراغ مي گيرند و پسر للـه كه مثل هميشه تنبان كنده است و پاپتي و انگشتش را هي مي چرخاند توي سوراخ ژاكت چرك آلودش كه از چركي « كُول‏‎ْ » شده و با آن چشم هاي تابدارش آسمان را يك وري نگاه مي كند . آن وقت حتماً مفش هم بيشتر و سبزتر از هميشه آويزان مي شود روي لوچه اش . « آب توي شاخش است » و دماغش را نه با دستمال چفت شده روي شانه اش پاك مي كند و نه با آستر ژاكت و نه حتي با سرْدستش . و اگر للـه ببيند مي غُرد كه چرا نور چشمي اش مُف دارد ، و منِ خدا زده هزاربار دلم زير و رو مي شود تا پاكش كنم . آن وقت اگر للـه حواسش نباشد دماغش را آن قدر « زور» مي دهم تا اشكش در بيايد .
كاش حراجي ها آمدنشان را جلو بيندازند تا من آن همه كفش و دمپايي را ـ كه از ترس للـه گذاشته ام توي تنور را ـ بريزم توي يك لنگ ميزان آن وقت لنگ ديگر را خودشان سنگ مي گذارند و هر چقدر هم باشد مي گويند « سه كيلو » . سنگ ها كه وزنشان معلوم نيست و خودشان هم كه از همه ي عالم يزيدترند .
خب ، سه كيلو هم مي شود يك جفت دمپايي نو و چند سقز براي خودم و يك جفت جوراب نو و شايد چند «پيچك» حلبي براي ماجان . گناه دارد ماجان ، خيلي گناه دارد . اگر دارايي اش را للـه آتش نمي زد مي توانست از مال خودش هرچه دلش مي خواست از «حراجي ها» بردارد .
شايد هم الآن بيست روز شده باشد و صداي «سكل هاي حراجي ها» همه ي مال را خبردار كند . اول سگ ها پارس مي كنند ، بعد داد و قال بچه ها و بعد كم كم برق «سِكِل ها» كه از بالاي «دِرْبْ» نمايان مي شود و بعد پسر بي تنبان للـه و همه ي همبازي هايش كه سكل ها را تا آخرين خانه ي آبادي دنبال مي كنند و گاله مي زنند. و من همه ي آن چه را كه از ترس للـه توي تنور پنهان كرده ام را قبل از اين كه ببيند ، با حراجي ها معامله مي كردم .
للـه خيلي نامرد است و دروغ مي گويد . للـه برادر پدرم نيست و همين طور پيرمرد بود كه «بي بي» را صاحب شد . ناچاري ، بي بي راضي نبود زنش بشود و مثل همه ي مال از للـه و بچه ي ناقصش بدش مي آمد .
بي بي كه نمرده بود للـه نق اش در نمي آمد و ما را نمي زد و لباس بچه اش را خودش مي شست و خرابي اش را پاك مي كرد و به من و ماجان اخم نمي كرد .
اما الآن كه للـه بدهكار است و بي بي هم مرده ، اوقات تلخي مي كند و بد مي گويد و امروز هم كه دار و ندار ماجان را ريخت توي آتش و سوزاند ، كه چرا توي خانه نمي ماند ، چايي دم نمي كند و با آرد جو نان نمي پزد .
راست هم مي گويد ماجان زياد هم بچه نيست و آخرين بار كه بي بي تنور را روشن كرد يك سال پيش بود . آن وقت هنوز زنده بود و للـه بزهايش را نفروخته بود .
× × × × ×
صداي پارس سگ ها و صداي سكل ها و حراجي ها كه از پشت درب نمايان مي شوند و بچه هايي كه به دنبالشان مي دوند وگاله مي زنند . و پسر ناقص للـه كه پشت سر همه مي دود و تنبان به پا دارد ولي پاك و پرچ نيست و مفش مثل هميشه سبز است . للـه نرفته ، تكيه اش را زده به گوني پر از كفش و دمپايي و چيزهاي پلاستيكي و پك ميزند به سيگار بي سر و ته اش و گاهي صورتش را گم مي كند توي دود سيگار . و آتش كه از دهانه ي تنور بلاز مي شود و ماجان كه مثل زن ها نشسته روي تنور و گِرده هاي نان را ناشيانه مي چسباند توي آن . و صورتش از ترس و حرارت خون شده .
بوي نان ، بوي خوب نان مي پيچد توي خانه و ماجان با ترس و احتياط نان هاي سوخته و نبرشته را از تنور مي كشد بيرون .
صداي سكل حراجي ها پشت دِرْبْ گم مي شود ، للـه سيگارش را تا ته كشده و پول ارسي ها را هم داده .
من هر روز توي كوچه ها و سر تل را مي گردم تا بيست روز ديگر كه باز حراجي ها مي آيند…

حسين محمدي ـ ايذه
مرداد 82
1ـ اسم شخص
2ـ مرادف با روستا و آبادي
3ـ خشك و در مورد لباس ، چرك مرد منظور است .
4ـ كنايه از كم عقل بودن
5ـ فشار دادن
6ـ آدامس
7ـ النگو
8ـ تپه يا كوه كوچك
 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

30678< 0


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي